گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد پنجم
2 / 3 - 2 توحید در ربوبیّت


الف - پروردگاری جز او نیست

2 / 3 2توحید در ربوبیّتالف پروردگاری جز او نیستپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای خدا! معبودی جز تو نیست . یکتایی و بی انباز . معبودی جز تو نیست . تو پروردگارِ پروردگارانی . مالک بندگانی . صاحب گذشت و مجازاتی . به پروردگاری ات که در آن بی همتایی ، از تو درخواست می کنم که به قدرتت ، مرا از آتش ، آزاد گردانی .

امام علی علیه السلام بخشی از خطبه ایشان در باره توحید :به آنچه آفرید ، علم داشت و آنچه را علم داشت ، آفرید . نه آنچه به درستی آفریده ، آفریدنش با اندیشه و علمی حادث بوده است و نه آنچه نیافریده ، نیافریدنش به سبب آن بوده که دست خوش شک [و شبهه] شده باشد ؛ (1) بلکه [آنچه آفرید ، بر اساس ]حکم محتوم و دانشی استوار [و بدون شک و خطا] ، و فرمانی استوار بوده است . او در پروردگاری ، یکتاست و یکتایی را ویژه خود گردانیده است .

امام علی علیه السلام بخشی از خطبه ایشان در صفّین :جز این نیست که من و شما ، بندگانِ مملوک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست و او بر ما چنان مالکیتی دارد که ما خود بر خویش ، آن مالکیت را نداریم .

امام صادق علیه السلام :خدا ، غایتِ کسی است که او را غایت قرار داده است و مغیّا غیر از غایت است . در پروردگاری ، یکتاست و خویشتن را به نامحدودی ، وصف کرده است .

امام هادی علیه السلام در دعا :ای آن که در پروردگاری ، یگانه و در یکتایی ، منحصر به فرد است ! ای کسی که روز به نام او روشن شده و نورها به واسطه او درخشیدن گرفته اند !

.

1- .آنچه را آفریده و به درستی آفریده ، از همان ازل ، وجه صحّت آن را می دانسته است ، نه این که با اندیشیدن به آن دست یابد و اگر چیزی را نیافریده است ، به خاطر این بوده که مصلحت را در نیافریدن آن می دانسته است ، نه این که در آفریدنش شک و شبهه ای داشته باشد .

ص: 454

ب ما یَدُلُّ عَلی وَحدَهِ الرُّبوبِیَّهِالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُ أَکبَرُ الحَلیمُ العَلیمُ الَّذی لَهُ فی کُلِّ صِنفٍ مِن غَرائِبِ فِطرَتِهِ وعَجائِبِ صَنعَتِهِ آیَهٌ بَیِّنَهٌ توجِبُ لَهُ الرُّبوبِیَّهَ ، وعَلی کُلِّ نَوعٍ مِن غَوامِضِ تَقدیرِهِ وحُسنِ تَدبیرِهِ دَلیلٌ واضِحٌ وشاهِدُ عَدلٍ یَقضِیانِ لَهُ بِالوَحدانِیَّهِ . (1)

عنه علیه السلام مِن کَلامِهِ فِی التَّوحیدِ :بِصُنعِ اللّهِ یُستَدَلُّ عَلَیهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ ، جَعَلَ الخَلقَ دَلیلاً عَلَیهِ ، فَکَشَفَ بِهِ عَن رُبوبِیَّتِهِ ، هُوَ الواحِدُ الفَردُ فی أَزَلِیَّتِهِ ، لا شَریکَ لَهُ فی إِلهِیَّتِهِ ، ولا نِدَّ لَهُ فی رُبوبِیَّتِهِ . (2)

الإمام الکاظم علیه السلام لِهِشامِ بنِ الحَکَمِ :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی بَشَّرَ أَهلَ العَقلِ وَالفَهمِ فی کِتابِهِ ، فَقالَ: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» (3) . یا هِشامُ ، إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أَکمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِیّینَ بِالبَیانِ ، ودَلَّهُم عَلی رُبوبِیَّتِهِ بِالأَدِلَّهِ ، فَقالَ: «وَ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّهٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَایَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (4) . (5)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیّه (معرفه اللّه ) : ج4 ص 215 (التعرّف علی الصفات الثبوتیّه / الربّ) .

.

1- .البلد الأمین : ص 112 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 171 ح 19 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن کیسان ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 6 .
3- .الزمر : 17 و 18 .
4- .البقره : 163 و 164 .
5- .الکافی : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحکم ، تحف العقول : ص 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .

ص: 455



ب - دلایل بر یکتایی پروردگار

ب دلایل بر یکتایی پروردگارامام علی علیه السلام :خدای بزرگ بردبارِ دانایی که در هر گونه ای از عجایب خلقتش و ساخته های شگفت انگیزش ، نشانی آشکار بر پروردگاری اوست و در هر نوعی از پیچیدگی های تقدیرش و حُسنِ تدبیرش ، دلیل روشن و شاهد عادلی است که حکم به یکتایی او می دهد .

امام علی علیه السلام از گفتار ایشان در باره توحید :از طریق ساخته های خدا ، به وجود او راه برده می شود و به واسطه خِردها ، شناخت او حاصل می شود و با اندیشیدن ، حجّت او استوار می شود . آفرینش را دلیلی بر وجود خویش قرار داد و به سبب آن ، از پروردگاریِ خویش ، پرده برداشت . او در ازلی بودنش ، یگانه و منحصر به فرد است ، در الوهیتش ، بی انباز است و در پروردگاری اش ، بی همتاست .

امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم :خداوند تبارک و تعالی در کتاب خود ، اهل خِرد و فهم را بشارت داده و فرموده است : «بشارت ده آن بندگان مرا که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند . اینان ، کسانی هستند که خدا ، هدایتشان کرده و ایشان اند صاحبان خرد» . ای هشام! خداوند تبارک وتعالی به واسطه خِردها ، حجّت ها را بر مردم تمام کرده است و به وسیله بیان ، پیامبران را یاری کرده است و با دلایل ، به پروردگاری خویش ، دلالتشان کرده و فرموده است : «خدای شما ، خدایی است یگانه که معبودی جز او نیست و مهرگستر و مهربان است . همانا در آفرینش آسمان ها و زمین ، و آمد و شدِ شب و روز و کشتی ها که در دریا به نفع مردم روان اند ، و در آبی که خدا از آسمان فرو می فرستد و به واسطه آن ، خاک مرده را زنده می گرداند و از هر جنبنده ای در زمین پراکنده است ، و در حرکت باد و ابری که میان آسمان و زمین مسخّر است ، نشانه هایی است برای مردمانی که تعقّل می ورزند» .

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 6 (خداشناسی) ص 123 (شناختن صفات ثبوتی خدا / ربّ) .

.


ص: 456

2 / 3 3التَّوحیدُ فِی التَّدبیرِأ لا یُدَبِّرُ الأَمرَ إلَّا اللّهُ عز و جلالکتاب«قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأَْبْصَارَ وَ مَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَن یُدَبِّرُ ألْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ» . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :یا مَن لا یُدَبِّرُ الأَمرَ إِلّا هُوَ . (2)

ب ما یَدُلُّ عَلی وَحدَهِ التَّدبیرِالکتاب«لَوْ کَانَ فِیهِمَا ءَالِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» . (3)

«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ» . (4)

«قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ ءَالِهَهٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً * سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا» . (5)

الحدیثتفسیر القمّی فی تفسیر قوله تعالی : «قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ ءَالِهَهٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً » :قالَ: لَو کانَتِ الأَصنامُ آلِهَهً کَما یَزعُمونَ لَصَعِدوا إِلَی العَرشِ . (6)

.

1- .یونس : 31 .
2- .البلد الأمین : ص 410 ، المصباح للکفعمی : ص 347 .
3- .الأنبیاء : 22 .
4- .المؤمنون : 91 .
5- .الإسراء : 42 و 43 .
6- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 20 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 222 ح 108 .

ص: 457



2 / 3 - 3 توحید در تدبیر

الف - تنها خدا ، تدبیرکننده امور عالم است

ب - دلایل بر وحدت تدبیر

2 / 3 3توحید در تدبیرالف تنها خدا ، تدبیر کننده امور عالم استقرآن«بگو : چه کسی شما را از آسمان و زمین ، روزی می دهد ، یا چه کسی مالک گوش ها و دیده هاست ، و چه کسی زنده را از مُرده بیرون می آورد و مُرده را از زنده خارج می سازد ، و چه کسی کارها را تدبیر می کند؟ خواهند گفت : خدا . بگو : پس آیا پروا نمی کنید؟» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای آن که جز او کسی تدبیر کننده امور نیست .

ب دلایل بر وحدت تدبیرقرآن«اگر در آن دو (آسمان و زمین) ، جز خدا ، خدایانی وجود داشت ، قطعاً آن دو تباه می شدند . پس منزّه است خدا ، پروردگار عرش ، از آنچه وصف می کنند» .

«خداوند ، هیچ فرزندی اختیار نکرده و با او هیچ خدایی [دیگر ]نیست که اگر جز این بود ، قطعاً هر خدایی ، آنچه را آفریده [بود] ، با خود می بُرد و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر ، تفوّق می جستند . منزّه است خدا از آنچه وصف می کنند» .

«بگو : اگر چنان که می گویند ، با او خدایانی بود ، در آن صورت ، حتماً در صدد جستن راهی به سوی صاحب عرش بر می آمدند . منزّه است او و از آنچه می گویند ، بسی والاتر است» .

حدیثتفسیر القمّی در تبیین این سخن خداوند متعال : «بگو : اگر ، چنان که می گویند ، با او خدایانی بود ، در آن صورت ، حتماً در صدد جستن راهی به سوی صاحب عرش بر می آمدند» فرمود :(1) اگر چنان که مشرکان معتقدند ، بت ها خدا بودند ، قطعاً به سوی عرش ، بالا می رفتند .

.

1- .این حدیث همانند دیگر احادیث در کتاب تفسیر القمّی ، «مُضمَر» است و روشن نیست که از کدام یک از اهل بیت علیهم السلام روایت شده است .

ص: 458

تفسیر القمّی :رَدَّ اللّهُ عَلَی الثَّنَوِیَّهِ الَّذینَ قالوا بِإِلهَینِ ، فَقالَ اللّهُ تَعالی: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ » قالَ: لَو کانَ إِلهَینِ کَما زَعَمتُم لَکانا یَختَلِفانِ ، فَیَخلُقُ هذا ولا یَخلُقُ هذا ، ویُریدُ هذا ولا یُریدُ هذا ، ویَطلُبُ کُلُّ واحِدٍ مِنهُمَا الغَلَبَهَ ، وإِذا أَرادَ أَحَدُهُما خَلقَ إِنسانٍ أَرادَ الآخَرُ خَلقَ بَهیمَهٍ ، فَیَکونُ إِنسانا وبَهیمَهً فی حالَهٍ واحِدَهٍ ، وهذا غَیرُ مَوجودٍ ، فَلَمّا بَطَلَ هذا ثَبَتَ التَّدبیرُ وَالصُّنعُ لِواحِدٍ ، ودَلَّ أَیضا التَّدبیرُ وثَباتُهُ وقِوامُ بَعضِهِ بِبَعضٍ عَلی أنَّ الصّانِعَ واحِدٌ ، وذلکَ قَولُهُ: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ » إِلی قَولِهِ: «لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ » ، ثُمَّ قالَ آنِفا: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ » . (1)

الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَهٍ لَهُ :لَو ضَرَبتَ فی مَذاهِبِ فِکرِکَ لِتَبلُغَ غایاتِهِ ، ما دَلَّتکَ الدَّلالَهُ إِلّا عَلی أَنَّ فاطِرَ النَّملَهِ هُوَ فاطِرُ النَّخلَهِ (النَّحلَهِ) ، لِدَقیقِ تَفصیلِ کُلِّ شَیءٍ ، وغامِضِ اختِلافِ کُلِّ حَیٍّ ، ومَا الجَلیلُ وَاللَّطیفُ ، وَالثَّقیلُ وَالخَفیفُ ، وَالقَوِیُّ وَالضَّعیفُ فی خَلقِهِ إِلّا سَواءٌ . (2)

عنه علیه السلام :لَم یَکُن إِلی إِثباتِ صانِعِ العالَمِ طَریقٌ إِلّا بِالعَقلِ ؛ لِأَنَّهُ لا یُحَسُّ فَیُدرِکُهُ العِیانُ أَو شَیءٌ مِنَ الحَواسِّ ، فَلَو کانَ غَیرَ واحِدٍ بَلِ اثنَینِ أَو أَکثَرَ لَأَوجَبَ العَقلُ عِدَّهَ صُنّاعٍ کَما أَوجَبَ إِثباتَ الصَّانِعِ الواحِدِ ، ولَو کانَ صانِعُ العالَمِ اثنَینِ لَم یَجرِ تَدبیرُهُما عَلی نِظامٍ ، ولَم یَنسَق أَحوالُهُما عَلی إِحکامٍ ولا تَمامٍ ؛ لِأَنَّهُ مَعقولٌ مِنَ الاِثنَینِ الاِختِلافُ فی دَواعیهِما وأَفعالِهِما . ولا یَجوزُ أَن یُقالَ: إِنَّهُما مُتَّفِقانِ ولا یَختَلِفانِ ؛ لِأَنَّ کُلَّ مَن جازَ عَلَیهِ الاِتِّفاقُ جازَ عَلَیهِ الاِختِلافُ ، أَلا تَری أَنَّ المُتَّفِقَینِ لا یَخلو أَن یَقدِرَ کُلٌّ مِنهُما عَلی ذلِکَ أَو لا یَقدِرُ کُلٌّ مِنهُما عَلی ذلِکَ ، فَإِن قَدَرا کانا جَمیعا عاجِزَینِ ، وإِن لَم یَقدِرا کانا جاهِلَینِ ، وَالعاجِزُ وَالجاهِلُ لا یَکونُ إِلها ولا قَدیما . (3)

.

1- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 93 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 219 ح 6 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 482 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .
3- .بحار الأنوار : ج 93 ص 91 نقلاً عن رساله النعمانی .

ص: 459

تفسیر القمّی :خداوند ، به دوگانه پرستان که قائل به دو خدا بودند ، پاسخ داده و فرموده است : «خدا ، هیچ فرزندی برنگرفت و با او هیچ خدایی [دیگر] نیست که اگر جز این بود ، قطعاً هر خدایی ، آنچه را آفریده [بود] ، با خود می بُرد و قطعاً هریک از آنها بر دیگری برتری می جست» . می فرماید : اگر آن گونه که معتقدید ، دو خدا وجود می داشت ، قطعاً آن دو با یکدیگر اختلاف می کردند . مثلاً این یکی خلق می کرد و آن یکی خلق نمی کرد ، یکی می خواست و دیگری نمی خواست ، و هریک از آن دو می خواست بر دیگری چیره آید . هر گاه یکی از آنها می خواست انسانی بیافریند ، دیگری اراده می کرد که حیوانی بیافریند و در آنِ واحد ، انسانی و حیوانی وجود می یافت ، در حالی که چنین چیزی وجود ندارد . پس چون این باطل شد ، ثابت شده که تدبیر و آفرینش ، کار یک خداست ، و این تدبیر و استواری آن و هماهنگی و انسجام پدیده های عالم با یکدیگر ، خود ، دلالت بر آن دارند که سازنده ، یکی است . این است معنای سخن خداوند که : «خدا ، هیچ فرزندی بر نگرفت و با او هیچ خدایی [دیگر ]نیست که اگر جز این بود ، قطعاً هر خدایی آنچه را آفریده بود ، با خود می بُرد و قطعاً هریک از آنها بر دیگری برتری می جست» و در انتها فرمود : «منزّه است خدا ، از آنچه وصف کنندگان [در باره او ]می گویند» .

امام علی علیه السلام در یکی از خطبه هایش :اگر راه های اندیشه ات را درنوردی تا به پایانه های آن برسی (اندیشه ات را تا آخرین درجه اش به کارگیری) ، جز به این نکته راه نخواهی برد که آفریننده مورچه ، همان آفریننده درخت خرما ( / زنبور عسل) است ؛ زیرا جزئیات دقیق هر موجودی و تفاوت های پیچیده هر جانداری ، خود ، گواه بر این امر (یکتایی آفریدگار) است . موجودات کلان و خُرد ، سنگین و سبک ، و نیرومند و ناتوان ، همگی در آفرینش برای خداوند یکسان اند .

امام علی علیه السلام :برای اثبات سازنده جهان هستی ، راهی جز عقل نیست ؛ زیرا او محسوس نیست تا با دیدن یا یکی دیگر از حواس ، ادراک شود . اگر او نه یکی ، که دوتا یا بیشتر بود ، هر آینه ، عقلْ وجود چند سازنده را ایجاب می کرد ، چنان که یک سازنده را ایجاب کرده است ، و اگر سازنده جهان ، دو تا بود ، تدبیر [جهان توسّط آن دو ]بر نظم واحدی جریان نمی یافت و احوال آن دو را بر چنین استواری و کمالی سامان نمی داشت ؛ چرا که معقول از دو [خدا] ، اختلاف در انگیزه ها و افعالشان است . روا نیست گفته شود : آن دو با هم سازگارند و میانشان ناسازگاری نیست ؛ زیرا هر موجودی که سازگارپذیر باشد ، ناسازگاری را نیز می پذیرد . نمی بینی که دو موجود سازگار ، یا هریک از آنها بر آن قادر است و یا هیچ یک از آنها بر آن قادر نیست؟ اگر قادر باشند ، هر دو ناتوان خواهند بود و اگر قادر نباشند ، هردو نادان اند و ناتوان ، و نادان ، نه خداست ، نه قدیم .

.


ص: 460

الإمام الصادق علیه السلام لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ :یا مُفَضَّلُ ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّهِ عَلَی الباری جَلَّ قُدسُهُ تَهیِئَهُ هذَا العالَمِ وتَألیفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلی ما هِیَ عَلَیهِ ؛ فَإِنَّکَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِکرِکَ ومَیَّزتَهُ بِعَقلِکَ وَجَدتَهُ کَالبَیتِ المَبنِیِّ المُعَدِّ فیهِ جَمیعُ ما یَحتاجُ إِلَیهِ عِبادُهُ ، فَالسَّماءُ مَرفوعَهٌ کَالسَّقفِ ، وَالأَرضُ مَمدودَهٌ کَالبِساطِ ، وَالنُّجومُ مَنضودَهٌ کَالمَصابیحِ ، وَالجَواهِرُ مَخزونَهٌ کَالذَّخائِرِ ، وکُلُّ شَیءٍ فیها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ ، وَالإِنسانُ کَالمُمَلَّکِ ذلِکَ البَیتَ ، وَالمُخَوَّلِ جَمیعَ ما فیهِ ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَیَّأَهٌ لِمَآرِبِهِ ، وصُنوفُ الحَیَوانِ مَصروفَهٌ فی مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ ، فَفی هذا دَلالَهٌ واضِحَهٌ عَلی أَنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقدیرٍ وحِکمَهٍ ، ونِظامٍ ومُلائَمَهٍ ، وأَنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ ، وهُوَ الَّذی أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلی بَعضٍ . (1)

عنه علیه السلام مِن کَلامِهِ فِی التَّوحیدِ بَعدَ أَن ذَکَرَ بَعضَ آیاتِ اللّهِ سُبحانَهُ :فَکُلُّ هذا مِمّا یَستَدِلُّ بِهِ القَلبُ عَلَی الرَّبِّ سُبحانَهُ وتَعالی، فَعَرَفَ القَلبُ بِعَقلِهِ أَنَّ مَن دَبَّرَ هذِهِ الأَشیاءَ هُوَ الواحِدُ العَزیزُ الحَکیمُ الَّذی لَم یَزَل ولا یَزالُ، وأَنَّهُ لَو کانَ فِی السَّماواتِ وَالأَرَضینَ آلِهَهٌ مَعَهُ سُبحانَهُ لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، ولَعَلا بَعضُهُم عَلی بَعضٍ، ولَفَسَدَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُم عَلی صاحِبِهِ. وکَذلِکَ سَمِعَتِ الأُذُنُ ما أَنزَلَ المُدَبِّرُ مِنَ الکُتُبِ تَصدیقا لِما أَدرَکَتهُ القُلوبُ بِعُقولِها، وتَوفیقِ اللّهِ إِیّاها، وما قالَهُ مَن عَرَفَهُ کُنهَ مَعرِفَتِهِ بِلا وَلَدٍ ولا صاحِبَهٍ ولا شَریکٍ، فَأَدَّتِ الأُذُنُ ما سَمِعَت مِنَ اللِّسانِ بِمَقالَهِ الأَنبِیاءِ إِلَی القَلبِ. (2)

.

1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 61 نقلاً عن توحید المفضّل .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 165 نقلاً عن توحید المفضّل .

ص: 461

امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر :ای مفضّل! نخستین نشان و دلیل بر وجود آفریدگار که والاست پاکی او ، آماده ساختن این جهان هستی و ترکیب اجزای آن و دادن چنین نظمی به آن است ، به طوری که اگر در باره این جهان ، تأمّل و اندیشه کنی و با خِرد خویش آن را بازشناسی ، خواهی دید که این عالم ، به سان اتاقی است که همه نیازمندی هایِ بندگانش در آن مهیّا و آماده شده است . آسمان ، همچون سقفِ اتاق برافراشته است و زمین ، مانند فرش گسترده و ستارگان ، چون چراغ ها چیده و آراسته شده اند و گوهرها ، چون گنجینه ها [در دل زمین] اندوخته شده اند و هر چیزی در این عالم ، برای غرضی آماده شده است و انسان ، مانند کسی است که این اتاق به مالکیت او درآمده و تمام آنچه در آن است ، در اختیار وی نهاده شده است . انواع گیاهان در جهت نیازهای او فراهم گشته و حیوانات گوناگون ، در جهت مصالح و منافع او به کار گرفته شده اند و این همه ، آشکارا دلالت بر آن دارند که جهان بر اساس نقشه و حکمت و نظم و هماهنگی آفریده شده است و آفریننده آن ، یکی است ، و هموست که اجزای این عالم را با یکدیگر ، ترکیب و نظم بخشیده است .

امام صادق علیه السلام از گفتار ایشان در باره توحید که پس از ذکر برخی نشانه های وجود خداوند سبحان ، ایراد فرمود :همه اینها دلایلی است که دل را به پروردگار پاک و بلندمرتبه ، ره نمون می شوند ، و دل با خِرَد خویش ، پی می برد که تدبیر کننده این چیزها ، خداوند یکتا و مقتدر و حکیمی است که ازلی و ابدی است ، و اگر در آسمان ها و زمین ها خدایان دیگری در کنار خداوند پاک بودند ، بی گمان ، هر خدایی با خلق خود به سویی می رفت [و دَم از استقلال می زد] و بر یکدیگر تفوّق می جستند و هر یک از آنها در کار دیگری اخلال می کرد . همچنین گوش ها کتاب هایی را که مدبّر [عالم] ، در جهت تصدیق [و تأیید] آنچه دل ها با خِرَدهایشان و توفیق خداوند دریافتند ، فرو فرستاد و نیز گفته های کسانی را که خدا را حقیقتاً و به نداشتن فرزند و همسر و انباز شناختند ، نپوشیدند و آنچه را از زبان پیامبران شنیدند ، به دل رسانیدند .

.


ص: 462

عنه علیه السلام فی مُناظَرَتِهِ لِلزِّندیقِ :لا یَخلو قَولُکَ: إِنَّهُمَا اثنانِ ، مِن أَن یَکونا قَدیمَینِ قَوِیَّینِ ، أَو یَکونا ضَعیفَینِ ، أَو یَکونَ أَحدُهُمُا قَوِیّا وَالآخَرُ ضَعیفا ؛ فَإِن کانا قَوِیَّینِ فَلِمَ لا یَدفَعُ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ ویَتَفَرَّدُ بِالتَّدبیرِ؟ وإِن زَعَمتَ أَنَّ أَحَدَهُما قَوِیٌّ وَالآخَرَ ضَعیفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ واحِدٌ کَما نَقولُ؛ لِلعَجزِ الظّاهِرِ فِی الثّانی . فَإِن قُلتَ: إِنَّهُمَا اثنانِ لَم یَخلُ مِن أَن یَکونا مُتَّفِقَینِ مِن کُلِّ جِهَهٍ ، أَو مُفتَرِقَینِ مِن کُلِّ جِهَهٍ ، فَلَمّا رَأَینَا الخَلقَ مُنتَظِما وَالفَلَکَ جارِیا وَالتَّدبیرَ واحِدا وَاللَّیلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ دَلَّ صِحَّهُ الأَمرِ وَالتَّدبیرِ وَائتِلافُ الأَمرِ عَلی أَنَّ المُدَبِّرَ واحِدٌ. ثُمَّ یَلزَمُکَ إِنِ ادَّعَیتَ اثنَینِ فُرجَهٌ ما بَینَهُما حَتّی یَکونَا اثنَینِ ، فَصارَتِ الفُرجَهُ ثالِثا بَینَهُما قَدیما مَعَهُما ، فَیَلزَمُکَ ثَلاثَهٌ ، فَإِنِ ادَّعَیتَ ثَلاثَهً لَزِمَکَ ما قُلتَ فِی الاِثنَینِ حَتّی تَکونَ بَینَهُم فُرجَهٌ فَیَکونوا خَمسَهً ، ثُمَّ یَتَناهی فِی العَدَدِ إِلی ما لا نِهایَهَ لَهُ فِی الکَثرَهِ . (1)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ : مَا الدَّلیلُ عَلی أَنَّ اللّهَ واحِدٌ؟ قالَ :اِتِّصالُ التَّدبیرِ ، وتمَامُ الصُّنعِ ، کَما قالَ عز و جل : «لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 80 ح 5 ، التوحید : ص 243 ح 1 نحوه ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 213 ولیس فیه ذیله من «ثمّ یلزمک . . .» وکلّها عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 230 ح 22 .
2- .التوحید : ص 250 ح 2 عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 229 ح 19 .

ص: 463

امام صادق علیه السلام در مناظره اش با زندیق :این سخن تو که دو خدا وجود دارد ، از چند حال خارج نیست : یا هر دو قدیم و نیرومندند ، یا هر دو ناتوان اند ، یا یکی نیرومند و دیگری ناتوان است . اگر هر دو نیرومندند ، پس چرا یکی از آنها دیگری را از میدان به در نمی کند و تنهایی به تدبیر [عالم ]نمی پردازد؟ اگر بگویی یکی از آنها نیرومند و دیگری ناتوان است ، ثابت می شود که او ، همچنان که ما می گوییم ، یکی است ؛ زیرا دومی آشکارا ناتوان است . پس اگر بگویی : خدا دوتاست ، خالی از این نیست که یا هر دو از هر جهت برابرند ، یا از هر جهت ، جدا و متمایزند . امّا چون ما آفرینش را منظّم و فلک را در گردش و تدبیر [جهان] را یکسان و شب و روز و خورشید و ماه را [مرتّب] می بینیم ، درستیِ کار و تدبیر و هماهنگی آن ، دلالت می کند بر این که مدبّر ، یکی است . وانگهی ، اگر ادّعای دو خدا کنی ، لازم می آید که میان آن دو ، شکافی (تمایزی) قایل شوی تا دو تا بودن آنها درست آید . پس در این صورت آن شکاف ، خود ، خدایی سوم و قدیمی میان آن دو باشد و در نتیجه ، سه خدا لازم می آید . و اگر ادّعای سه خدا کنی ، همان چیزی لازم می آید که در دو خدا گفتی ؛ یعنی میانشان شکافی باید باشد که در این صورت ، خدایان ، پنج تا می شوند ، و به همین ترتیب ، شمارِ آنها تا بی نهایت می رود .

امام صادق علیه السلام هنگامی که سؤال شد : دلیل بر یکی بودن خدا ، چیست؟ :پیوستگی [و هماهنگی ]تدبیر و کامل بودن آفرینش ، چنان که خداوند عز و جل ، می فرماید : «اگر در آن دو (آسمان ها و زمین) خدایانی جز خدای واحد بود ، آن دو تباه می شدند» .

.


ص: 464

ج ما یُنافِی التَّوحیدَ فِی التَّدبیرِالکتاب«وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» . (1)

الحدیثالإمام الباقر علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم ... » :مِن ذلِکَ قَولُ الرَّجُلِ: لا ، وحَیاتِکَ . (2)

تفسیر العیاشی عن مالک بن عطیّه أَیضا :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : هُوَ الرَّجُلُ یَقولُ: لَولا فُلانٌ لَهَلَکتُ ، ولَولا فُلانٌ لَأَصَبتُ کَذا وکَذا ، ولَولا فُلانٌ لَضاعَ عِیالی ، أَلا تَری أَنَّهُ قَد جَعَلَ للّهِِ شَریکا فی مُلکِهِ یَرزُقُهُ ویَدفَعُ عَنهُ؟! قُلتُ: فَیَقولُ: لَولا أَنَّ اللّهَ مَنَّ عَلَیَّ بِفُلانٍ لَهَلَکتُ؟ قالَ: نَعَم ، لا بَأسَ بِهذا . (3)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیّه (معرفه اللّه ) : ج 5 ص 85 (التعرّف علی الصفات الثبوتیّه / المدبّر) .

2 / 4المرتبه الرّابعه : التّوحید فی الحکمالتّوحید فی الحکم عباره عن توحیده تعالی فی تشریع الأحکام وتقنینها. ویری القرآن الکریم أنّ للّه سبحانه وحده حقّ التشریع ووضع القوانین والأمر بتطبیقها ، ویَعدُّ اتّباع کلّ قانون لحیاه الإنسان الفردیّه والاجتماعیّه ما عدا قانون اللّه شرکا . إنّ الدلیل علی أنّ تشریع القوانین وتنفیذها للّه وحده هو أنّ مَن یعرف الإنسان وحاجاته ، ویعلم مبادئ تکامله أکثر من غیره ، ومن کان متحرّرا من الهوی والخوف فی تنفیذ القانون ، هو أفضل المشرّعین ، وما من أحد یتّصف بهذه الخصائص بشکل کامل إلّا اللّه سبحانه ، ولمّا کان تعالی خالقا للإنسان ، عارفا بقابلیّاته وحاجاته ، العالم المطلق الّذی یخبُر مبادئ تکامله ، والغنیّ المطلق ، فلا مانع یحول دون حکمه أو حکومته . علی هذا الأساس یصف القرآن الکریم اللّهَ سبحانه بأنّه « خَیْرُ الْحَاکِمِینَ » و «أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ » و « خَیْرُ الْفَاصِلِینَ » ، وأنّ التشریع له وحدَه « إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ » ، وأنّ الحکومه حقّ لخلفائه فی الأرض ؛ قال جلّ شأنه : «یَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَی» . (4)

.

1- .یوسف : 106 .
2- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 199 ح 90 عن زراره ، بحار الأنوار : ج 72 ص 98 ح 21 .
3- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 200 ح 96 ، عدّه الداعی : ص 89 وزاد فی آخره «ونحوه» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 148 ح 12 .
4- .ص : 26 .

ص: 465



ج - آنچه با یکتایی مدبّر منافات دارد

2 / 4 مرتبه چهارم : توحید در حُکم

ج آنچه با یکتاییِ مدبّر منافات داردقرآن«و بیشتر آنان به خدا ایمان نیاوردند ، مگر آن که [با او چیزی را ]شریک می گیرند» .

حدیثامام باقر علیه السلام در باره آیه شریف «و بیشتر آنان به خدا ایمان نیاوردند ...» :از جمله این ایمان نیاوردن به خدا ، این سخن مرد است که : نه ، به جانت سوگند !

تفسیر العیّاشی به نقل از مالک بن عطیّه ، در باره آیه «و بیشتر آنان به خدا ایمان نیاوردند ...» : امام صادق علیه السلام فرمود :«مثلاً انسان بگوید : اگر فلانی نبود ، من نابود می شدم ؛ اگر فلانی نبود ، من به فلان و بهمان چیز می رسیدم ؛ اگر فلانی نبود ، خانواده ام تلف می شد . نمی بینی که او [با این سخنان ]برای خداوند در مُلکش ، شریکی قرار داده است که وی را روزی می دهد و از او دفاع می کند؟!» . گفتم : پس بگوید : اگر خداوند ، فلانی را به دادم نمی رساند ، نابود می شدم؟ فرمود : «آری! این ، عیبی ندارد» .

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 7 ص 155 (خداشناسی / شناختن صفات ثبوتی خدا / مدبّر) .

2 / 4مرتبه چهارم : توحید در حُکمتوحید در حکم ، عبارت است از اعتقاد به یکتایی خداوند در تشریع احکام و قانون گذاری . از نظر قرآن ، تنها خداوند متعال ، حقّ وضع قانون و صدور دستور اجرای آن را دارد و پیروی از هر قانونی در زندگی فردی و اجتماعی بشر ، بجز قانون الهی ، شرک محسوب می شود . دلیل این که قانون گذاری و اجرای آن ، تنها حقّ خداست و جز کسانی که او معیّن کرده ، حقّ حکم کردن و حکومت ندارند ، این است که : بهترین قانون گذار ، کسی است که بیش از دیگران ، انسان و نیازهای او را بشناسد و اصول تکامل او را بداند و از هراسیدن در اجرای قانون ، وارسته باشد . هیچ کس جز خداوند متعال ، واجد این خصوصیات به طور کامل نیست . او به دلیل این که انسان را آفریده ، با همه استعدادها و نیازهای او آشناست و به دلیل این که علمِ مطلق است ، اصول تکامل او را می داند و به دلیل این که بی نیاز مطلق است ، هیچ مانعی نمی تواند مانع حکم کردن و یا حکومت او گردد . بر این اساس ، قرآن کریم ، خدا را با ویژگی های «خَیْرُ الْحَاکِمِینَ (بهترینِ حاکمان)» و «أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ (حکمران ترینِ حاکمان)» و «خَیْرُ الْفَاصِلِینَ (بهترینِ جداکنندگان)» توصیف می نماید و قانون گذاری را در انحصار او ( «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ ؛ حکم ، تنها از آنِ خداست» ) و حکومت را حقّ نمایندگان او می داند ، چنان که خداوند متعال ، خطاب به داوود علیه السلام می فرماید : «ای داوود ! ما تو را جانشین در زمین کردیم . پس میان مردم ، به حق حکم کن و از هوا و هوس ، پیروی مکن» .

.


ص: 466

الکتاب«وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ» . (1)

«وَ أَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ» . (2)

«مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَ لَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا» . (3)

«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ» . (4)

«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» . (5)

«وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْ ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» . (6)

.

1- .الأعراف : 87 ، یونس : 109 ، یوسف : 80 .
2- .هود : 45 وراجع : التین : 8 .
3- .الکهف : 26 .
4- .الأنعام : 57 وراجع : یوسف : 67 .
5- .یوسف : 40 .
6- .الشوری : 10 .

ص: 467

قرآن«و او بهترینِ حکم کنندگان است» .

«و تو بهترینِ حکم کنندگانی» .

«و برای آنان ، یاوری جز او نیست ، و هیچ کس را در فرمان روایی خود ، شریک نمی گیرد» .

«فرمان ، جز از آنِ خدا نیست که حق را بیان می کند ، و او بهترینِ داوران است» .

«فرمان ، جز از آنِ خدا نیست ، فرمان داده است که جز او را نپرستید . این است دین درست ؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» .

«و در هر چیزی اختلاف کردید ، داوری در باره آن به خدا [ارجاع گردد] . چنین خدایی پروردگار من است . بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم» .

.


ص: 468

«أَلَا لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ» . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :لا تُسَمّوا أَولادَکُمُ الحَکَمَ ولا أَبَا الحَکَمِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الحَکَمُ . (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ لا أَشکو إِلی أَحَدٍ سِواکَ ، ولا أَستَعینُ بِحاکِمٍ غَیرِکَ ، حاشاکَ . (3)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیه (معرفه اللّه ) : ج 4 ص 125 (التعرّف علی الصفات الثبوتیّه / الحاکم) .

2 / 5المرتبه الخامسه : التّوحید فی الطّاعهإنّ معنی التّوحید فی الطّاعه هو أنّه لیس لأَحد أن یُطاع إلّا اللّه والذین اختارهم لاُمور عباده ، فاتّباع غیر أمر اللّه إذا کان خلاف أمره شرکٌ ، فکیف إذا کان الآمر هوی النفس الّذی یعبّر القرآن عنه بالإله فی قوله تعالی : «أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ » (4) . التّوحید فی التشریع والتقنین منشأ للتّوحید فی الطاعه ، ذلک إذا کان التشریع للّه وحده فإنّ إطاعه غیره إذا کان أمره مخالفا لأَمر اللّه تعنی اتّخاذ شریک للّه فی التشریع . وفی ضوء ذلک، فاجتناب طاعه الأهواء غیر المشروعه والجبابره الذین یعبّر عنهم القرآن الکریم بالطواغیت ، بل اجتناب اتّباع کلّ شیء وکلّ شخص یدعو الإنسان إلی القیام بعمل یخالف أمر اللّه سبحانه ، ضروریّ للحصول علی هذه المرتبه من التّوحید . و بجمله واحده: إنّ الإثم ومعصیه اللّه فی الحقیقه والواقع شرک فی الطّاعه. بناءً علی هذا فالموحّد الّذی لیس بمشرک مطلقا هو الّذی یجتنب الإثم ومعصیه اللّه مطلقا ، لذا قال الإمام الصادق علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» : شِرکُ طاعَهٍ ولَیسَ شِرکَ عِبادَهٍ . (5) والتّوحید فی الطاعه کالتقوی له ثلاث مراحل : الأُولی : أداء الواجبات وترک المحرّمات الإلهیّه . الثانیه : عمل المستحبّات وترک المکروهات . الثالثه : اجتناب کلّ ما لیس له صبغه إلهیّه ، سواءٌ کان حراما أم مکروها أم مباحا . ففی وصیّه رسول اللّه صلی الله علیه و آله لأَبی ذرّ رضوان اللّه علیه حین قال له: یا أباذَرٍّ ، لِیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نِیَّهٌ صالِحَهٌ ، حَتَّی فِی النَّومِ وَالأَکلِ . (6) إشاره إلی هذه المرحله من التّوحید الّتی تعدّ من أعلی مراحل التّوحید فی الطّاعه .

.

1- .الأنعام : 62 وراجع : القصص : 70 و 88 و غافر : 12 .
2- .علل الشرائع : ص 583 ح 23 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 357 ح 25 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 62 الدعاء 14 .
4- .الجاثیه : 23 .
5- .راجع : ص 496 ح 3459 .
6- .مکارم الأخلاق : ج 2 ص 370 ح 2661 .

ص: 469



2 / 5 مرتبه پنجم : توحید در اطاعت

«هان! حکم ، مختصّ اوست و او سریع ترینِ حسابگران است» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :فرزندان خود را «حَکَم» یا «ابو الحکم» نام گذاری نکنید ؛ چرا که حَکَم ، فقط خداست .

امام زین العابدین علیه السلام :خدایا! به هیچ کس جز تو شِکوه نمی کنم و از هیچ داوری جز تو کمک نمی جویم . خدا نکناد!

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 5 ص 447 (خداشناسی / شناختن صفات ثبوتی خدا / حاکم) .

2 / 5مرتبه پنجم : توحید در اطاعتتوحید در اطاعت (طاعت) ، عبارت است از یگانه پرستی در فرمانبَری از خدا ، و اعتقاد انسان به این که از هیچ کس جز خداوند متعال و کسانی که او معیّن کرده است ، حقّ اطاعت ندارد و پیروی از فرمان غیر خدا ، در صورتی که بر خلاف فرمان او باشد ، شرک شمرده می شود ، هر چند فرمان روا ، نفسِ انسان باشد که خداوند ، از آن به «معبود» یاد کرده است ، در آن جا که در قرآن فرموده است : «آیا کسی را که هوس خویش را معبود خویش گرفته ، دیده ای؟» . توحید در اطاعت ، لازمه توحید در تشریع و قانون گذاری است ؛ زیرا اگر قانون گذاری منحصر به خداست ، طبعا اطاعت از غیر او ، در صورتی که فرمانش مخالف فرمان خدا باشد ، به معنای شریک قرار دادن برای خدا در قانون گذاری است . بنا بر این ، اجتناب از فرمانبری هوس های نامشروع و نیز فرمانبری زورمداران که در فرهنگ قرآن ، «طاغوت» نامیده می شوند ، بلکه پرهیز از پیروی هر چیز و هر کس که انسان را به انجام دادن کاری بر خلاف فرمان خداوند متعال دعوت کند ، برای رسیدن به این مرتبه از توحید ، ضرور است و در یک جمله : گناه و نافرمانی از خدا ، در واقع ، شرک در طاعت است و تنها کسانی که مطلقاً از گناه اجتناب می کنند ، مشرک به این معنا نیستند ، چنان که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریف «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ ؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند ؛ بلکه شرک می ورزند» ، می فرماید : شِرکُ طاعَهٍ و لَیسَ شِرکَ عِبادَهٍ . (1) مقصود ، شرک در اطاعت است ، نه شرک در عبادت . توحید در اطاعت ، همانند تقوا ، دارای سه مرحله است : مرحله اوّل : انجام دادن واجبات و ترک محرّمات الهی ؛ مرحله دوم : انجام دادن مستحبّات و ترک مکروهات ؛ مرحله سوم : پرهیز از آنچه رنگ و بوی خدایی ندارد ، اعم از : گناه یا مکروه و یا مباح . پیامبر خدا ، در رهنمودی به ابو ذر می فرماید : ای ابو ذر! باید در هر چیز ، نیّت شایسته داشته باشی ، حتّی در خوردن و خوابیدن . این ره نمود ، به این مرحله از توحید که بالاترین مرحله توحید در طاعت است اشاره دارد .

.

1- .ر . ک : ص475 ح 3459 .

ص: 470

الکتاب«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِیعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)

«مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا» . (2)

«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» . (3)

.

1- .التغابن : 16 .
2- .النساء : 80 .
3- .النساء : 59 .

ص: 471

قرآن«پس تا می توانید ، از خدا پروا کنید و بشنوید و فرمان ببرید و مالی برای خودتان [در راه خدا ]انفاق کنید ، و کسانی که از خسّت نفس خویش مصون مانند ، آنان ، رستگاران اند» .

«هر که از پیامبر فرمان بَرَد ، از خدا فرمان برده است و هر که روی گردانَد ، ما تو را بر ایشان ، نگهبان نفرستاده ایم» .

«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر و اولیای امرتان فرمان بَرید» .

.


ص: 472

«وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» . (1)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» . (2)

«وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی» . (3)

«اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلَّا لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» . (4)

«فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» . (5)

الحدیثتفسیر العیّاشی عن أَبی الصباح الکنانی عن الإمام الباقر علیه السلام :إِیّاکُم وَالوَلائِجَ (6) ، فَإِنَّ کُلَّ وَلیجَهٍ دونَنا فَهِیَ طاغوتٌ أو قالَ : نِدٌّ . (7)

الإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» : شِرکُ طاعَهٍ ولَیسَ شِرکَ عِبادَهٍ . (8)

عنه علیه السلام أیضا :یُطیعُ الشَّیطانَ مِن حَیثُ لا یَعلَمُ فَیُشرِکُ . (9)

.

1- .یوسف : 106 .
2- .النحل : 36 .
3- .الزمر : 17 .
4- .التوبه : 31 .
5- .النساء : 65 .
6- .الوَلیجَهُ : کلّ ما یتّخذُه الإنسانُ معتمدا علیه ولیس من أهله؛ من قولهم : فلانٌ وَلیجهٌ فی القوم؛ إذا لحق بهم ولیس منهم (المفردات : ص 883 «ولج» ) .
7- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 83 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 246 ح 6 .
8- .الکافی : ج 2 ص 397 ح 4 عن ضریس ، حقائق التأویل : ص 375 ، تفسیر القمّی : ج1 ص 358 عن الفضیل عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 9 ص 214 ح 93 .
9- .الکافی : ج 2 ص 397 ح 3 عن أبی بصیر وإسحاق بن عمّار .

ص: 473

«و بیشتر ایشان به خدا ایمان نیاورند ، مگر آن که [چیزی را با او ]شریک می گیرند» .

«و هر آینه ، در میان هر امّتی پیامبری مبعوث ساختیم که خدا را بندگی کنید و از طاغوت ، دوری نمایید» .

«و کسانی که از عبادت طاغوت دوری کردند و به خدا باز گشتند ، ایشان را بشارت باد» .

«و اینان ، عالمان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا ، خداوندانِ خویش گرفتند ، در صورتی که مأمور نبودند جز آن که خدای یگانه ای را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست . او منزّه است از آنچه [با وی] شریک می گردانند» .

«چنین نیست . به پروردگارت سوگند که ایمان نمی آورند ، مگر آن که تو را در مشاجرات میان خود ، داور قرار دهند و سپس از قضاوتی که کرده ای ، در دل هایشان احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند» .

حدیثتفسیر العیّاشی به نقل از ابو الصَّباح کِنانی :امام باقر علیه السلام فرمود : «از رفاقت با غیر خودی ها (1) بپرهیزید ؛ زیرا هر رفیقی جز ما ، طاغوت است» یا فرمود : «شریک [خدا] است» .

امام صادق علیه السلام در باره آیه شریف : «و بیشتر ایشان به خدا ایمان نیاورند ، مگر آن که [چیزی را با او ]شریک می گیرند» :مقصود ، شرک در اطاعت است ، نه شرک در عبادت .

امام صادق علیه السلام : در باره همین آیه :[یعنی چنین کسی] ندانسته از شیطان اطاعت می کند و بدین ترتیب ، [در طاعت خدا] شرک می ورزد .

.

1- .ولیجه : هر غیرِ خودی و بیگانه ای که انسان ، او را به دوستی برگیرد و به وی اعتماد کند . هر گاه فردی غریبه و غیر خودی به قومی ملحق شود ، عرب می گوید : فلانٌ ولیجه فی القوم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 883 مادّه «ولج») ؛ همدم ؛ محرِم اسرار .

ص: 474

الکافی عن عبد اللّه الکاهلی :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام لَو أَنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، وأَقامُوا الصَّلاهَ ، وآتَوُا الزَّکاهَ ، وحَجُّوا البَیتَ ، وصاموا شَهرَ رَمَضانَ ، ثُمَّ قالوا لِشَیءٍ صَنَعَهُ اللّهُ أَو صَنَعَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أَلّ صَنَعَ خِلافَ الَّذی صَنَعَ! أَو وَجَدوا ذلِکَ فی قُلوبِهِم ، لَکانوا بِذلِکَ مُشرِکینَ . ثُمَ تَلا هذِهِ الآیَهَ: «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا» . ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِاللّهِ علیه السلام : عَلَیکُم بِالتَّسلیمِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ بَنی أُمَیَّهَ أَطلَقوا لِلنّاسِ تَعلیمَ الإِیمانِ ولَم یُطلِقوا تَعلیمَ الشِّرکِ ؛ لِکَی إِذا حَمَلوهُم عَلَیهِ لَم یَعرِفوهُ . (2)

عنه علیه السلام وقَد سَأَلَهُ أَبو بَصیرٍ عَن قَولِهِ تَعالی: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» :أَمَا وَاللّهِ ما دَعَوهُم إِلی عِبادَهِ أَنفُسِهِم ، ولَو دَعَوهُم إِلی عِبادَهِ أَنفُسِهِم لَما أَجابوهُم ، ولکِن أَحَلّوا لَهُم حَراما ، وحَرَّموا عَلَیهِم حَلالاً ، فَعَبَدوهُم مِن حَیثُ لا یَشعُرونَ . (3)

عنه علیه السلام لأَِبی بَصیرٍ فی قَولِهِ تَعالی: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی» (4) :أَنتُم هُم ، ومَن أَطاعَ جَبّارا فَقَد عَبَدَهُ . (5)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 390 ح 2 وج 2 ص 398 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 423 ح 969 ، تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 255 ح 184 ، مجمع البیان : ج 3 ص 107 کلاهما نحوه ولیس فیهما «صنعه اللّه » ، بحار الأنوار : ج 2 ص 205 ح 90 .
2- .الکافی : ج 2 ص 415 ح 1 عن سفیان بن عیینه .
3- .الکافی : ج 2 ص 398 ح 7 وج 1 ص 53 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 383 ح 848 کلّها عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 2 ص 98 ح 50 .
4- .الزمر : 17 .
5- .مجمع البیان : ج 8 ص 770 عن أبی بصیر ، تأویل الآیات الظاهره : ج 2 ص 513 ح 5 عن أبی بصیر عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 361 ح 20 .

ص: 475

الکافی به نقل از عبد اللّه کاهلی :امام صادق علیه السلام فرمود : «اگر مردمی خدای یگانه و بی انباز را بپرستند ، نماز بخوانند ، زکات بدهند ، حج بگزارند و ماه رمضان را روزه بگیرند ، امّا در باره کاری [و حکمی] که خدا یا پیامبر خدا کرده است ، [از سرِ اعتراض] بگویند : چرا عکس این کار را نکرد ، یا [حتّی ]چنین احساسی را در دل هایشان بیابند ، هر آینه ، به سبب آن مشرک اند» . آن گاه ، امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت کرد : «نه! به پروردگارت سوگند که ایمان ندارند ، مگر آن که تو را در اختلافات میان خود ، داور قرار دهند و سپس از قضاوتی که کرده ای ، در دل های خویش احساس ناراحتی نکنند و کاملاً سرِ تسلیم فرود آورند» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود : «بر شما باد تسلیم شدن!» .

امام صادق علیه السلام :بنی امیّه ، مردم را در آموختن ایمان ، آزاد گذاشتند ؛ امّا در آموختن شرک ، آزاد نگذاشتند ، برای این که هر گاه آنان را به شرک وا دارند ، متوجّه آن نشوند» .

امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال ابو بصیر از آیه شریف : «عالمان و راهبانِ خویش را به جای خدا به خداوندی گرفتند» :به خدا سوگند که آنان (عالمان و راهبان) ، یهود را به عبادت خودشان فرا نخواندند ، که اگر آنها را به عبادت خود فرا می خواندند ، قطعاً نمی پذیرفتند ؛ بلکه حرامی را برای آنها حلال ، و حلالی را برایشان حرام ساختند و بدین سان ، بی آن که خود بفهمند ، آنان را عبادت کردند .

امام صادق علیه السلام به ابو بصیر در باره این سخن خداوند : «و کسانی که از عبادت طاغوت دوری کردند و به خدا بازگشتند ، ایشان را بشارت باد!» :شما ، همان کسانید و هرکس از سلطانی اطاعت کند ، در واقع ، او را عبادت کرده است .

.


ص: 476

عنه علیه السلام :مَرَّ عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام عَلی قَریَهٍ قَد ماتَ أَهلُها ... فَقالَ: یا أَهلَ هذِهِ القَریَهِ ، فَأَجابَهُ مِنهُم مُجیبٌ: لَبَّیکَ یا روحَ اللّهِ وکَلِمَتَهُ . فَقالَ: وَیحَکُم ، ما کانَت أَعمالُکُم؟ قالَ: عِبادَهُ الطّاغوتِ وحُبُّ الدُّنیا ، مَعَ خَوفٍ قَلیلٍ ، وأَمَلٍ بَعیدٍ ، وغَفلَهٍ فی لَهوٍ ولَعِبٍ . فَقالَ: کَیفَ کانَ حُبُّکُم لِلدُّنیا؟ قالَ: کَحُبِّ الصَّبِیِّ لِاُمِّهِ ؛ إِذا أَقبَلَت عَلَینا فَرِحنا وسُرِرنا ، وإِذا أَدبَرَت عَنّا بَکَینا وحَزَنّا . قالَ: کَیفَ کانَت عِبادَتُکُم لِلطّاغوتِ؟ قالَ: الطّاعَهُ لِأَهلِ المَعاصی . (1)

عنه علیه السلام :مَعنی صِفَهِ الإِیمانِ الإِقرارُ وَالخُضوعُ للّهِِ بِذُلِّ الإِقرارِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَیهِ بِهِ ، وَالأَداءُ لَهُ بِعِلمِ کُلِّ مَفروضٍ مِن صَغیرٍ أَو کَبیرٍ مِن حَدِّ التَّوحیدِ فَما دونَهُ إِلی آخِرِ بابٍ مِن أَبوابِ الطّاعَهِ أَوَّلاً فَأَوّلاً ، مَقرونٌ ذلِکَ کُلُّهُ بَعضُهُ إِلی بَعضٍ ، مَوصولٌ بَعضُهُ بِبَعضٍ ، فَإِذا أَدَّی العَبدُ ما فَرَضَ عَلَیهِ مِمّا وَصَلَ إِلَیهِ عَلی صِفَهِ ما وَصَفناهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ مُستَحِقٌّ لِصِفَهِ الإِیمانِ ... . ومَعنَی الشِّرکِ: کُلُّ مَعصِیَهٍ عُصِیَ اللّهُ بِها بِالتَّدَیُّنِ فَهُوَ مُشرِکٌ ، صَغیرَهً کانَت المَعصِیَهُ أَو کَبیرَهً ، فَفاعِلُها مُشرِکٌ . (2)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 318 ح 11 ، مشکاه الأنوار : ص 461 ح 1538 کلاهما عن مهاجر الأسدی ، معانی الأخبار : ص 341 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 303 ح 1 ، علل الشرائع : ص 466 ح 21 والثلاثه الأخیره عن سهل الحلوانی نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 10 ح 3 .
2- .تحف العقول : ص 329 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 278 ح 31 .

ص: 477

امام صادق علیه السلام :عیسی بن مریم علیهاالسلام بر آبادی ای گذشت که مردم آن ، همه مرده بودند ... صدا زد : «ای مردمِ این آبادی!» . از میان ایشان ، یکی پاسخ داد : بله ، ای روح و کلمه خدا! عیسی علیه السلام فرمود : «وای بر شما! کردارتان چه بود؟» . گفت : عبادت طاغوت و دنیادوستی ، با ترس اندک [از خدا و معاد] ، و آرزوهای دور و دراز ، و غفلت و فرو رفتن در لهو و لعب . فرمود : «دنیا دوستی تان چگونه بود؟» . گفت : چونان علاقه کودک به مادرش . هر گاه به ما رو می کرد ، خوش حال و شادمان می شدیم و چون از ما روی می گردانْد ، گریان و اندوهناک می شدیم . فرمود : «عبادتتان از طاغوت چگونه بود؟» . گفت : فرمان برداری از گنهکاران .

امام صادق علیه السلام :معنای صفت ایمان ، عبارت است از : اقرار فروتنانه به خدا و خضوع در برابر او ، تقرّب جستن به او از این طریق و به جای آوردن آگاهانه هر فریضه کوچک یا بزرگی ، از حدّ یکتاشناسی گرفته به پایین تا آخرین باب از ابواب طاعت ، یکی پس از دیگری ؛ زیرا همه اینها باهم مرتبط و به یکدیگر پیوسته اند . هر گاه بنده ، آنچه را [خداوند] بر او واجب ساخته و به او رسیده است ، به شرحی که گفتیم به جای آورد ، او مؤمن و سزاوار صفتِ ایمان است ... . و معنای شرک ، عبارت است از : هر معصیتی که خدا با آن نافرمانی شود و جنبه دین به خود گیرد ؛ خواه آن معصیت ، کوچک باشد یا بزرگ ، در هر صورت ، مرتکب آن ، مشرک است .

.


ص: 478

2 / 6المرتبه السادسه : التّوحید فی العبادهالعباده فی اللغه هی : اللین والذلّ (1) ، وعباده اللّه : التذلّل والخضوع أمامه، ویُستعمَل التّوحید فی العباده قرآنیّا وروائیّا بمعنیین هما: 1 . إطاعه اللّه وحده وترک عباده غیره ، کما جاء فی قوله تعالی: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» . (2) وقوله سبحانه: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَی» . (3) وهذا المعنی للتّوحید فی العباده هو نفس التّوحید فی الطّاعه الّذی تقدّم توضیحه من قبل . 2 . خلوص النیّه فی عباده اللّه وحدَه . إنّ التّوحید فی الطّاعه لازمه التّوحید فی العباده أیضا ؛ لأَنّ طاعه الأوامر الإلهیّه بنحو مطلق یستلزم إخلاص النیّه ، ولکن ارتأینا لتوحید العباده عنوانا مستقلّاً ؛ للتنبّه علی أنّ الریاء فی الطّاعه والعباده شرک.

أَعلی مراتب التَّوحیدإنّ أعلی مراتب الإخلاص أو التّوحید فی العباده ، هی أنّ الإنسان فی عبادته وطاعته للّه تعالی لا یطلب أجرا ، بل إنّ عشق اللّه سبحانه وحبّه یدفعانه إلی طاعته ، کما قال الإمام الصادق علیه السلام : إِنَّ النّاسَ یَعبُدونَ اللّهَ عز و جل عَلی ثَلاثَهِ أوجُهٍ : فَطَبَقَهٌ یَعبُدونَهُ رَغبَهً فی ثَوابِهِ فَتِلکَ عِبادَهُ الحرُصَاءِ ، وهُوَ الطَّمَعُ ، وآخَرونَ یَعبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلکَ عِبادَهُ العَبیدِ ، وهِیَ الرَّهبَهُ ، ولکِنّی أعبُدُهُ حُبّا لَهُ عز و جلفَتِلکَ عِبادَهُ الکِرامِ ، وهُوَ الأَمنُ . (4)

.

1- .قال ابن فارس : العین والباء والدال أصلان صحیحان کأنّهما متضادّان وج الأوّلج من ذینک الأصلین یدلّ علی لین وذلّ ، والآخر علی شدّه وغلظ (معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 205 « عبد») .
2- .النحل : 36 .
3- .الزمر : 17 .
4- .راجع : المحبّه فی الکتاب والسنّه : ص 210 (الترغیب فی محبّه اللّه عز و جل / عباده المحبّین) .

ص: 479



2 / 6 مرتبه ششم : توحید در عبادت

بالاترین مراتب توحید

2 / 6مرتبه ششم : توحید در عبادتعبادت ، در لغت به معنای نرمش و فروتنی است (1) و عبادت خدا ، به معنای فروتنی و خضوع انسان در برابر اوست . توحید در عبادت ، در قرآن و احادیث اسلامی ، در دو معنا به کار می رود : 1 . اطاعت انسان از خدای یگانه و ترک پرستش غیر او ، مانند : «و در هر امّتی فرستاده ای برانگیختیم که : خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید» . و نیز : «و مژده باد آنان را که از پرستش طاغوت ، پرهیز کردند و به سوی خدا باز گشتند» . این معنا از توحید در عبادت ، همان توحید در اطاعت است که پیش از این ، توضیح داده شد . 2 . خالص کردن انگیزه در پرستش خدای یگانه . البته لازمه توحید در اطاعت ، توحید در عبادت نیز هست ؛ زیرا اطاعت از اوامر الهی به طور مطلق ، مستلزم اخلاص و پاک سازی انگیزه است ؛ امّا به دلیل اهمّیت این موضوع و نیز اهمّیت مسئله اخلاص در عبادت و مراتب اخلاص ، عنوان مستقلی به آن ، اختصاص یافته است .

بالاترین مراتب توحیدبالاترین مراتب اخلاص و یا توحید در عبادت ، آن است که انسان در عبادت و اطاعت ، از خداوند متعال ، مزد طلب نکند ؛ بلکه عشق و محبّت خدا ، او را به اطاعت از او وادار نماید ، چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید : مردم ، خدای عز و جل را به سه گونه عبادت می کنند : گروهی از سرِ رغبت به پاداش خداوند ، او را عبادت می نمایند که این ، عبادت حریصان و همان طمع است . گروهی دیگر ، او را از سرِ بیم از آتش عبادت می کنند که این ، عبادت بردگان و همان ترس است . امّا من ، از سرِ محبّت به او عبادتش می کنم که این ، عبادت بزرگ مَنشان و این ، همان آسودگی است .

.

1- .عَبَدَ در زبان عربی ، دو ریشه دارد که گویا از نظر معنا ، متضادند . یکی از این دو بر نرمی و خاکساری و کُرنش و پرستش ، و دیگری بر شدّت و تندی و قوّت و صلابت ، دلالت می کند .

ص: 480

الکتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (1)

«إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» . (2)

«أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ» . (3)

«قُلْ یَاأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» . (4)

«قُلْ یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی شَکٍّ مِّن دِینِی فَلَا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ * وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَ لَا یَضُرُّکَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ» . (5)

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» . (6)

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدَا» . (7)

راجع : البقره: 83 ، یوسف: 40 .

.

1- .الأنبیاء : 25 .
2- .الفاتحه : 5 .
3- .الزمر : 3 .
4- .آل عمران : 64 .
5- .یونس : 104 106 .
6- .الأنعام : 162 و 163 .
7- .الکهف : 110 .

ص: 481

قرآن«و ما پیش از تو ، هیچ پیامبری نفرستادیم ، مگر آن که به او وحی کردیم که : معبودی جز من نیست . پس مرا بپرستید» .

«فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم» .

«آگاه باشید که آیین ناب ، از آنِ خداست ؛ و کسانی که به جای او اولیایی برای خود گرفته اند [به این بهانه که :] ما آنها را نمی پرستیم ، مگر برای این که ما را به خدا نزدیک تر سازند ، البته خدا میان آنان ، در باره آنچه بر سرِ آن اختلاف دارند ، داوری خواهد کرد . همانا خدا ، کسی را که دروغگو و ناسپاس است ، راه نمایی نمی کند» .

«بگو : ای اهل کتاب! به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما یکسان است و آن این است که : جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم ، و بعضی از ما ، بعضی دیگر را به جای خدا ، پروردگار نگیرد . پس اگر [از این پیشنهاد ]روی گرداندند ، بگویید : گواه باشید که ما مسلمانیم» .

«بگو : ای مردم! اگر در دین من ، دودلید ، پس [بدانید که من] کسانی را که شما به جای خدا می پرستید ، نمی پرستم ؛ بلکه خدایی را می پرستم که جانِ شما را می ستانَد ، و به من فرمان داده شده که از اهل ایمان باشم [و فرمان داده شده است که :] به دین یکتاپرستی روی آور و هرگز از مشرکان مباش و به جای خدا ، چیزی را که نه سود به تو می رسانَد و نه زیان ، مخوان ؛ که اگر چنین کنی ، هر آینه ، از ستمکارانی» .

«بگو : نمازم و عبادتم و زندگی و مرگ من ، برای خداست که پروردگار جهان هاست و او را شریکی نیست ، و به این کار ، مأمور شده ام و من ، نخستین مسلمانم» .

«بگو : من هم بشری مانند شما هستم که به من ، وحی می شود . جز این نیست که خدای شما ، خدایی واحد است . پس هرکه به دیدار پروردگارش امید [و ایمان ]دارد ، باید کار نیک کند و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نگردانَد» .

ر . ک : بقره : آیه 83 ، یوسف : آیه 40 .

.


ص: 482

الحدیثالمعجم الکبیر عن شدّاد بن أَوس :قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إِذا جَمَعَ اللّهُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ بِبَقیعٍ (1) واحِدٍ یَنفُذُهُمُ البَصَرُ ویُسمِعُهُمُ الدَّاعی ، قالَ: أَنَا خَیرُ شَریکٍ ، کُلُّ عَمَلٍ کانَ عُمِلَ لی فی دارِ الدُّنیا کانَ لی فیهِ شَریکٌ فَأَنَا أَدَعُهُ الیَومَ ، ولا أَقبَلُ الیَوم إِلّا خالِصا . ثُمَّ قَرَأَ : «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» (2) ، «مَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدَا» (3) . (4)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :لم آتِکُم إِلّا بِخَیرٍ ؛ آتَیتُکم أَن تَعبُدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ . . . وأَن تَدَعُوا اللّاتَ وَالعُزّی . (5)

الإمام الصادق علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی: «فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدَا» :الرَّجُلُ یَعمَلُ شَیئا مِنَ الثَّوابِ لا یَطلُبُ بِهِ وَجهَ اللّهِ إِنَّما یَطلُبُ تَزکِیَهَ النّاسِ ، یَشتَهی أَن یُسمِعَ بِهِ النّاسَ ، فَهذَا الَّذی أَشرَکَ بِعِبادَهِ رَبِّهِ . (6)

عنه علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (7) : «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» : إِخلاصُ العِبادَهِ ، «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» : أَفضَلُ ما طَلَبَ بِه العِبادُ حَوائِجَهُم . (8)

.

1- .البَقیع : المکان المتّسع (المصباح المنیر : ص 57 «بقع») .
2- .الصافّات : 40 .
3- .الکهف : 110 .
4- .المعجم الکبیر : ج 7 ص 291 ح 7167 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 48 ح 23188 ، کنز العمّال : ج 1 ص 31 ح 35 .
6- .الکافی : ج 2 ص 293 ح 4 ، منیه المرید : ص 318 ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 352 ح 93 کلّها عن جرّاح المدائنی ، بحارالأنوار : ج 72 ص 281 ح 4 .
7- .الفاتحه : 5 .
8- .تفسیر العیاشی : ج 1 ص 22 ح 17 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 85 ص 21 ح 10 .

ص: 483

حدیثالمعجم الکبیر به نقل از شدّاد بن اوس :پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آن گاه که خداوند ، همه انسان ها را ، از اوّل تا آخر عالم ، در دشتی فراخ ، گرد آورد ، به طوری که همه آنها در چشم رس اند و صدا به گوش همگان می رسد ، می فرماید : من ، بهترین شریک هستم . هر عملی که در سرای دنیا برای من انجام شده و در آن برایم شریکی بوده است ، من ، امروز ، آن را وا می نهم و امروز ، جز خالص را نمی پذیرم » . پیامبر صلی الله علیه و آله سپس خواند : « «مگر بندگان ناب خدا» ، «هر کس به دیدار پروردگارش امید [و ایمان ]دارد ، باید کار نیک کند و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نگرداند» » .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :من ، جز خوبی برای شما نیاورده ام . این را برایتان آورده ام که : خدای یگانه و بی انباز را بپرستید ... و لات و عزّا را رها کنید .

امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند : «پس هر که به دیدار پروردگارش امید دارد ، باید کار نیک کند و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نگردانَد» :شخصی ثوابی (کار نیکی) انجام می دهد و نیّتش نه رضای خدا ، بلکه ستایش مردم است و دوست دارد که آوازه اش به گوش مردم برسد . چنین کسی در عبادت پروردگارش شرک ورزیده است .

امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند : «تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم» : «تنها تو را می پرستیم» ، خالص ساختن عبادت است . «و تنها از تو یاری می جوییم» ، برترین چیزی (دعایی) است که بندگان به واسطه آن ، نیازهایشان را طلبیده اند .

.


ص: 484

عنه علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «حَنِیفًا مُّسْلِمًا» :خالِصا مُخلِصا ، لَیسَ فیهِ شَیءٌ مِن عِبادَهِ الأَوثانِ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام : «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» رَغبَهٌ وتَقَرُّبٌ إِلَی اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ ، وإِخلاصٌ لَهُ بِالعَمَلِ دونَ غَیرِهِ ، «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» اِستِزادَهٌ مِن تَوفیقِهِ وعِبادَتِهِ ، وَاستِدامَهٌ لِما أَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِ ونَصَرَهُ . (2)

الإمام العسکریّ علیه السلام فی تَفسیرِ «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» :قالَ اللّهُ عز و جل : قولوا یا أَیُّهَا الخَلقُ المُنعَمُ عَلَیهِم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» أَیُّهَا المُنعِمُ عَلَینا ، نُطیعُکَ مُخلِصینَ مَعَ التَّذَلُّلِ وَالخُشوعِ بِلا رِیاءٍ ولا سُمعَهٍ ، «وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» : مِنکَ نَسأَلُ المَعونَهَ عَلی طاعَتِکَ لِنُؤَدِّیَها کَما أَمَرتَ ، ونَتَّقِیَ مِن دُنیانا عَمّا عَنهُ نَهَیتَ ، ونَعتَصِمَ مِنَ الشَّیطانِ ومِن سائِرِ مَرَدَهِ الإِنسِ مِنَ المُضِلّینَ ، ومِنَ المُؤذینَ الظّالِمینَ بِعِصمَتِکَ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :العِبادَهُ الخالِصَهُ ألّا یَرجُوَ الرَّجُلُ إِلّا رَبَّهُ ، ولا یَخافَ إِلّا ذَنبَهُ . (4)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 15 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 391 ح 873 نحوه وکلاهما عن عبداللّه بن مسکان ، تهذیب الأحکام : ج 2 ص 43 ح 133 عن أبیبصیر نحوه ، بحارالأنوار : ج 84 ص 70 ح 27 .
2- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 310 ح 926 ، علل الشرائع : ص 260 ح 9 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 107 ح 1 وفیه «وبصّره» بدل «ونصره» وکلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 85 ص 54 ح 46 .
3- .تنبیه الخواطر : ج 2 ص 95 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 1 ص 27 ح 7 ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 39 ح 15 وفیه «مرده الجنّ والإنس» بدل «مرده الإنس» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 216 .
4- .غرر الحکم : ج 2 ص 144 ح 2128 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 65 ح 1666 .

ص: 485

امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «حَنِیفًا مُّسْلِمًا» :[یعنی] خالص و مخلص ، به طوری که چیزی از بت پرستی در او نباشد .

امام رضا علیه السلام : «تنها تو را می پرستیم» ، رغبت و تقرّب جستن به خداوند متعال و خالص گردانیدن عمل برای اوست و نه دیگران . «و تنها از تو یاری می جوییم» ، درخواست توفیق و عبادت بیشتر و تقاضای ادامه نعمت های خدا به او و یاری اش است .

امام عسکری علیه السلام در تفسیر «تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم» :خداوند فرموده است : «هان! ای مردمانی که به شما نعمت داده شده است ، بگویید : «تنها تو را می پرستیم» ، ای نعمت دهنده به ما ؛ و مخلصانه و با فروتنی و خشوع و بی هیچ ریا و شهرت طلبی ای تو را اطاعت می کنیم ، «و تنها از تو یاری می طلبیم» : از تو درخواست می کنیم که ما را بر طاعتت یاری کنی تا آن را آن گونه که فرموده ای ، به جا آوریم و از دنیایمان ، از آنچه از آن نهی کرده ای ، پرهیز کنیم و با حمایت و نگهداری تو ، خویشتن را از [شرّ] شیطان و انسان های اهریمنْ صفت ، گم راه ساز و آزار دهنده و ستمگر ، نگه داریم .

امام علی علیه السلام :عبادت خالص ، آن است که انسان ، جز به پروردگارش امید نبندد و جز از گناه خویش نترسد .

.


ص: 486

عنه علیه السلام :طوبی (1) لِمَن أَخلَصَ للّهِِ العِبادَهَ وَالدُّعاءَ ، ولَم یَشغَل قَلبَهُ بِما تَری عَیناهُ ، ولَم یَنسَ ذِکرَ اللّهِ بِما تَسمَعُ أُذُناهُ . (2)

عنه علیه السلام :مِن أَحَبِّ الکَلامِ إِلَی اللّهِ هؤُلاءِ الکَلِماتُ: اللّهُمَّ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، اللّهُمَّ لا نَعبُدُ إِلّا إِیّاکَ ، اللّهُمَّ لا نُشرِکُ بِکَ شَیئا ، اللّهُمَّ إِنّی ظَلَمتُ نَفسی فَاغفِرلی ؛ فَإِنَّهُ لا یَغفِرُ الذُّنوبَ إِلّا أَنتَ . (3)

الإمام الصادق علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أُشهِدُکَ وکَفی بِکَ شَهیدا ، وأُشهِدُ مَلائِکَتَکَ وحَمَلَهَ عَرشِکَ وسُکّانَ سَماواتِکَ وأَرضِکَ بِأَنَّکَ أَنتَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، المَعبودُ الَّذی لَیسَ مِن لَدُن عَرشِکَ إِلی قَرارِ أَرضِکَ مَعبودٌ یُعبَدُ سِواکَ إِلّا باطِلٌ مُضَمحِلٌّ غَیرُ وَجهِکَ الکَریمِ ، لا إِلهَ إِلّا أَنتَ المَعبودُ فَلا مَعبودَ سِواکَ ، تَعالَیتَ عَمّا یَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا کَبیرا . (4)

.

1- .طُوبی : اسم شجره فی الجنّه ، وقیل : بل إشاره إلی کلّ مستطاب فی الجنّه من بقاء بلا فناء ، وعزّ بلا زوال ، وغنی بلا فقر (مفردات ألفاظ القرآن : ص 528 «طیب») .
2- .الکافی : ج 2 ص 16 ح 3 عن علیّ بن أسباط عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 229 ح 5 .
3- .کنز العمّال : ج 2 ص 678 ح 5053 نقلاً عن هنّاد ویوسف القاضی فی سننه .
4- .تهذیب الأحکام : ج 3 ص 144 ح 317 عن علیّ بن الحسین العبدی ، الإقبال : ج 2 ص 283 عن علیّ بن الحسن العبدی ، بحار الأنوار : ج 98 ص 303 ح 2 .

ص: 487

امام علی علیه السلام :خوشا به حال کسی که خداوند را خالصانه ، عبادت و نیایش کرد و دلش را به آنچه چشمانش می بیند ، مشغول نداشت ، و آنچه گوش هایش می شنود ، او را از یاد خدا غافل نساخت .

امام علی علیه السلام :از محبوب ترین سخنان نزد خداوند ، این جملات است : بار خدایا! معبودی جز تو نیست . بار خدایا! ما ، جز تو را نمی پرستیم . بار خدایا! چیزی را شریک تو نمی گردانیم . بار خدایا! من به خویشتن ستم کردم . پس مرا بیامرز که آمرزنده گناهان ، تنها تو هستی .

امام صادق علیه السلام :بار خدایا! تو را گواه می گیرم و گواه بودن تو کافی است ، و فرشتگانت و حمل کنندگان عرشت و ساکنان آسمان ها و زمینت را [نیز ]گواه می گیرم به این که تویی خدا و معبودی جز تو نیست ، و از عرش تا فرش ، هر معبودی غیر از تو پرستش شود ، باطل و نابود شده است ، مگر ذاتِ شریف تو . خدایی جز تو نیست و معبود ، تویی و غیر تو معبودی نیست . تو بسی برتر و والاتر از آنی که ستمکاران [در وصف تو ]می گویند .

.


ص: 488

. .


ص: 489



مبحث سوم: نام ها و صفات خدا

اشاره

مبحث سوم: نام ها و صفات خدافصل یکم : معنای «اسماءُ اللّه »فصل دوم : انواع نام های خدافصل سوم : شمار نام های خدافصل چهارم : اسم أعظمفصل پنجم : نقش نام های خدا در تدبیر جهانفصل ششم : بایسته ها در شناخت صفات خدا

.


ص: 490

الفصل الأوّل : معنی أسماء اللّه عزّوجلّهناک اختلاف فی الآراء حول الجذر اللغوی للاسم ، فالکوفیّون یرون أنّه مشتقّ من«الوسم» بمعنی العلامه ، ویری البصریّون أنّه مشتقّ من «السموّ» بمعنی العلوّ والرفعه ، بید أنّهم یعترفون بأنّه یستعمل من حَیثُ المَعنی اللغوی بمعنی العلامه . (1) أمّا «الصفه» فقد جاءت بهذه الهیئه ولکنّ أصلها اللغوی هو «الوصف» کما أنّ «العِدَه» اشتقّت من «الوعد» . وبناءً علی هذا فإنّ «الصفه» هی مصدر بمعنی الوصف، ولکنّها فی کثیر من الأحیان تستعمل بمعنی اسم المصدر ، ویراد منها حینئذٍ الأماره والعلامه ، (2) غیر أنّ الصفه أماره تبیّن إحدی خصائص الموصوف . (3) وعلی هذا فالاسم والصفه کلاهما بمعنی العلامه والأماره للمسمّی والموصوف؛ فالاسم یشمل کلّ علامه وأماره ، وأمّا الصفه فهی علامه مخصّصه ومقیّده . ومن هنا فإنّ بین الاسم والصفه علاقه عموم وخصوص مطلق ، أی أنّ کلّ صفه اسم ، ولکن لیس کلّ اسم صفه ، فالأعلام والأسماء الخاصّه مثل «زید» و«بکر» أسماء ولیست صفات . أمّا الأسماء الدالّه علی الأوصاف فهی أسماء وصفات کالعالم والعلم . (4) أمّا فی علوم الأدب والعرفان والکلام فإنّ للاسم والصفه إطلاقات أُخری أیضا؛ فطبقا لإحدی الإطلاقات فی العلوم الأدبیه تکون المصادر کالعلم والقدره أسماء ولیست صفات ، أما المشتقات کالعالم والقادر فهی صفات ولیست أسماء . ویحمل الاسم والصفه فی العرفان النظری مَعنیً معاکسا تماما للمعنی المذکور . (5) وأمّا الأحادیث فی بیان أسماء اللّه وصفاته فلم یؤخذ فیها بنظر الاعتبار التفاوت الموجود فی الاصطلاحات المختلفه للاسم والصفه ؛ واُطلق الاسم والصفه کلاهما علی الکمالات من قبیل «العلم» ، وعلی الصفات المتّصفه بالکمالات مثل «العالم» ، نذکر علی سبیل المثال أنّ بعض الأحادیث فی خصوص السمیع والبصیر استخدمت فیها لفظه «الصفه» ، (6) وفی بعضها الآخر استخدمت لفظه «الاسم» . (7) بل إنّ هذین المعنیین اُطلقا حتّی علی کلمتی العلم والعالِم فی الحدیث الواحد . وقد صرّحت بعض الأحادیث بأنّ الاسم والصفه علی مَعنی واحد ، فقد رُوی عَن الإمام الباقر علیه السلام أنّه قال: إنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (8) و عندما سأل محمّد بن سنان الإمام الرضا علیه السلام : مَا الاِسمُ؟ قالَ : صِفَهٌ لمَوصوفٍ . (9) بناءً علی ما سبق ذکرُه فإنّ جمیع أسماء اللّه تعالی هی صفاتُه ، وکلّ صفاته أسماؤه . وقد جاء الفصل بین الأسماء والصفات فی تقسیمات هذا الکتاب بناءً علی ما اقتضاه نظم التألیف ولیس من باب الفصل فی المعنی. بناءً علی المعنی اللغوی للاسم والصفه ، وانطلاقا من وحده مصداقهما بشأن اللّه تعالی وفی ضوء الأحادیث الوارده فی هذا المجال ، نستنتج أنّ أسماء اللّه هی من نوع صفاته، وأنّه تعالی لیس له اسم إلّا ویحمل صفه من صفاته . ومن هنا فإنّ اللّه سبحانه و تعالی لیس له اسم عَلَم جامد غیر مشتقّ جاء کعلامه له فقط من غیر أن ینطوی علی وصف من أوصافه ، وبعباره اُخری : إنّ اسم اللّه مقیّد ، وکون أسماء اللّه علامه هی من جهه کونها ذات دلاله علی وصف خاصّ به. و سنری عند تفسیر لفظ الجلاله «اللّه » أنّ لهذا الاسم جذر اشتقاقی أیضا ، وقد ذکرت الأحادیث الشریفه جذورا مختلفه له. (10) قال العلّامه الطباطبائی قدس سره فی بیان معنی الأسماء الحسنی : نحن أَوّل ما نفتح أَعیننا ونشاهد من مناظر الوجود ما نشاهده یقع إِدراکنا علی أَنفسنا وعلی أَقرب الاُمور منّا ، وهی روابطنا مع الکون الخارج من مستدعیات قوانا العامله لإبقائنا ، فأَنفسنا وقوانا وأَعمالنا المتعلّقه بها هی أَوّل ما یدقّ باب إِدراکنا ، لکنّا لا نری أَنفسنا إِلّا مرتبطه بغیرها ، ولا قوانا ولا أَفعالنا إِلّا کذلک ، فالحاجه من أَقدم ما یشاهده الإنسان ، یشاهدها من نفسه ومن کلّ ما یرتبط به من قواه وأَعماله والدنیا الخارجه ، وعند ذلک یقضی بذات ما یقوم بحاجته ویسدّ خلّته وإِلیه ینتهی کلّ شیء ، وهو اللّه سبحانه ، ویصدّقنا فی هذا النظر والقضاء قوله تعالی : «یَاأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ» . (11) وقد عجز التاریخ عن العثور علی بدء ظهور القول بالربوبیّه بین الأَفراد البشریّه، بل وجده وهو یصاحب الإنسانیّه إِلی أَقدم العهود الّتی مرّت علی هذا النوع حتّی أَنّ الأَقوام الوحشیّه الّتی تحاکی الإنسان الأَوّلی فی البساطه لمّا اکتشفوهم فی أَطراف المعموره کقطّان أَمیرکا وأُسترالیا وجدوا عندهم القول بقوی عالیه هی وراء مستوی الطبیعه ینتحلون بها ، وهو قول بالربوبیّه وإِن اشتبه علیهم المصداق ، فالإذعان بذات ینتهی إِلیها أَمر کلّ شیء من لوازم الفطره الإنسانیّه، لایحید عنه إِلّا من انحرف عن إِلهام فطرته لشبهه عرضت له؛ کمن یضطرّ نفسه علی الاعتیاد بالسمّ وطبیعته تحذّره بإلهامها ، وهو یستحسن ما ابتلی به . ثمّ إِنّ أَقدم ما نواجهه فی البحث عن المعارف الإلهیّه أَنّا نذعن بانتهاء کلّ شیء إِلیه ، وکینونته ووجوده منه ، فهو یملک کلّ شیء؛ لعلمنا أَنّه لو لم یملکها لم یمکن أَن یفیضها ویفیدها لغیره ، علی أَنّ بعض هذه الأَشیاء ممّا لیست حقیقته إِلّا مبنیّه علی الحاجه ، منبئه عن النقیصه ، وهو تعالی منزّه عن کلّ حاجه ونقیصه ؛ لأَنّه الذی إلیه یرجع کلّ شیء فی رفع حاجته ونقیصته . فله الملک بکسر المیم وبضمّها علی الإطلاق ، فهو سبحانه یملک ما وجدناه فی الوجود من صفه کمال ؛ کالحیاه والقدره والعلم والسمع والبصر والرزق والرحمه والعزّه وغیر ذلک . فهو سبحانه حیّ ، قادر ، علیم ، سمیع ، بصیر ؛ لأَنّ فی نفیها إِثبات النقص ، ولا سبیل للنقص إِلیه . ورازق ، ورحیم ، وعزیز ، ومحیی ، وممیت ، ومبدئ ، ومعید ، وباعث ، إِلی غیر ذلک ؛ لأَنّ الرزق والرحمه والعزّه والإحیاء والإماته والإبداء والإعاده والبعث له ، وهو السبّوح القدّوس العلیّ الکبیر المتعال ، إِلی غیر ذلک ، نعنی بها نفی کلّ نعت عدمیّ ، وکلّ صفه نقص عنه . فهذا طریقنا إِلی إِثبات الأَسماء والصفات له تعالی علی بساطته ، وقد صدّقنا کتاب اللّه فی ذلک حیث أَثبت الملک بکسر المیم والملک بضمّ المیم له علی الإطلاق فی آیات کثیره لا حاجه إِلی إِیرادها . (12)

.

1- .راجع : الإنصاف فی مسائل الخلاف بین النحویّین «البصریّین والکوفیّین» : ج 6 ص 16 والمصباح المنیر : ص 290 ولسان العرب : ج 14 ص 401 ومشکل إعراب القرآن : ج 1 ص 6 .
2- .معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 115 ، کتاب التعریفات : ص 58 .
3- .المصباح المنیر : ص 661 ، العین : ص 1957.
4- .معجم الفروق اللغویّه : ص 314 الرقم 1269.
5- .راجع : شرح فصوص الحکم للقیصری : ج 1 ص 34 ، الفتوحات المکیّه : ج 2 ص 58 ، موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون : ج 2 ص 1791 و ص 1078 وج 1 ص 181 وص 184 ، جامع الدروس العربیه : ج 1 ص 97 ، صرف ساده (بالفارسیه) : ص 224 .
6- .التوحید : ص 146 ح 14.
7- .التوحید : ص 187 ح 2.
8- .راجع : ص 498 ح 4 .
9- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 129 ح 25.
10- .راجع : ص 498 (أسماؤه تعبیر / معنی اللّه عز و جل) .
11- .فاطر : 15 .
12- .المیزان فی تفسیر القرآن : ج 8 ص 349 350 ، راجع : تمام کلامه .

ص: 491



فصل یکم : معنای «اسماءُ اللَّه»

اشاره

فصل یکم : معنای «اسماءُ اللّه »در باره اشتقاق واژه «اسم» ، اختلاف وجود دارد . کوفیان ، آن را مشتق از «وَسْم» به معنای «نشان» می دانند و بصریان ، آن را از «سُمُوّ» به معنای «بلندی» و «رفعت» . البته اینان می پذیرند که کاربرد لغوی اسم ، همان «نشان» است . و امّا «صفت» ، از «وَصَفَ» است که مانند «عِدَه» از «وَعَدَ» مشتق شده و از این رو ، به همان معنای مصدری «وصف» است ؛ امّا در بسیاری از موارد ، به معنای اسم مصدر به کار می رود و گاه ، از آن ، معنای نشان و علامت ، اراده می شود ، جز آن که صفت ، نشانی است که یکی از ویژگی های موصوف را بیان می کند و بنا بر این ، اسم و صفت ، هر دو به معنای علامت و نشان مسمّا و موصوف اند و اسم ، علامت و نشان را در بر می گیرد ؛ امّا صفت ، علامتی تخصیص و تقیید یافته است . نتیجه این که نسبت میان اسم و صفت ، عموم و خصوصِ مطلق است ؛ یعنی هر صفتی اسم است ، امّا هر اسمی صفت نیست و اسم های عَلَم و خاص (مانند : زید و بَکر) ، اسم هستند ، ولی صفت نیستند و اسم های دلالت کننده بر اوصاف (مانند : علم و عالم) ، هم اسم هستند و هم صفت . امّا در علوم ادبی و عرفان و کلام ، اسم و صفت ، اطلاق های دیگری هم دارند که مطابق با یکی از اطلاق ها در علوم ادبی ، مصادر (مانند : علم و قدرت) ، اسم هستند ، نه صفت ؛ امّا مشتق هایی مانند عالم و قادر ، صفت اند ، نه اسم و در عرفان نظری ، اسم و صفت ، معنایی کاملاً عکس آنچه یاد شده ، دارند . و امّا احادیث ، در بیان اسما و صفات خدا ، این تفاوت موجود در اصطلاحات مختلف را مدّ نظر قرار نداده اند و اسم و صفت ، هر دو بر کمالات (مانند : علم) و نیز ذات متّصف به کمالات (مانند : عالم) اطلاق می شوند . برای مثال ، برخی احادیث ، در خصوص «سمیع» و «بصیر» ، واژه «صفت» را به کار برده اند و برخی دیگر ، واژه «اسم» را و حتّی این دو معنا بر دو کلمه علم و عالم در یک حدیث ، اطلاق شده اند و برخی احادیث ، تصریح کرده اند که اسم و صفت به یک معنا هستند . از امام باقر علیه السلام چنین روایت شده است : نام ها ، صفاتی هستند که خداوند ، خود را بدانها وصف کرده است . همچنین ، محمّد بن سنان از امام رضا علیه السلام می پرسد : اسم چیست ؟ امام علیه السلام می فرماید : صفتی است برای موصوفی . بنا بر آنچه یاد شد ، همه نام های خدا (اسماءُ اللّه ) ، صفات او هستند و همه صفات او ، نام های او ، و تفاوت قائل شدن میان نام ها و صفات ، در تقسیمات این همچنین ، بر اساس معنای لغوی اسم و صفت و به جهت اتّحاد مصداقی آن دو در مورد خدای متعال و در پرتو احادیثی که در این باره به ما رسیده ، نتیجه می گیریم که نام های خدا ، گونه ای از صفات اویند و خدای متعال ، نامی ندارد ، جز آن که صفتی از صفات او را بر دوش می کشد و از همین جاست که خدای سبحان ، نام خاصّ جامد و غیر مشتق که فقط علامت او باشد و هیچ وصفی از اوصاف او را در بر نداشته باشد ندارد . کتاب ، مقتضای نظم تألیف است و به معنای تفاوت معنایی نیست . به سخن دیگر ، نام خدا ، همیشه مقیّد است و علامت بودن نام های خدا ، از این جهت است که بر وصف خاصّی از او دلالت دارند و به زودی و به هنگام تفسیر واژه جلاله «اللّه » خواهیم دید که این نام نیز مبدأ اشتقاق دارد و احادیث شریف ، مصادر (اصل های) گوناگونی برای آن ذکر کرده اند . علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی ، در بیان معنای اسمای حُسنا می نویسد : اوّلین باری که ما چشم بدین جهان می گشاییم و مناظر هستی را می بینیم ، آنچه می بینیم ، نخست ، ادراک ماست که بر خود ما واقع شده و قبل از هر چیز ، خود را می بینیم . سپس نزدیک ترین امور به خود را که همان روابط ما با عالم خارج و با اشیای مورد نظر قوای عمل کننده ما در طول زندگی ماست درک می کنیم . پس خود ما و قوای ما و اعمال متعلّق به این قوا ، اوّلین چیزهایی هستند که درِ دل های ما را می کوبند و به درک ما در می آیند ؛ لیکن ما خود را و قوا و کردارهایمان را نمی بینیم ، مگر در ارتباط با غیر . پس می توان گفت که احتیاج ، اوّلین چیزی است که انسان ، آن را مشاهده می کند و آن را در ذات خود و در هر چیزی که مرتبط با آن و قوا و اعمال آن است و همچنین ، در سراسر جهانِ بیرون از خود ، می بیند و در همین اوّلین ادراک ، به وجود ذاتی که حوایج او را بر می آورَد و وجود هر چیزی به او منتهی می شود ، حکم می کند و آن ، ذات خدای سبحان است . این ادراک و حکمِ ما را این آیه قرآن تصدیق می کند که : «هان ، ای مردم! شما نیازمندان به خدایید و تنها خداوند ، غنی و بی نیاز است» . البته تاریخ نتوانسته است ابتدای ظهور عقیده به ربوبیت را در میان افراد بشر پیدا کند ؛ لیکن تا آن جا که سیر بشر را ضبط کرده ، از همان قدیم ترین عهدها ، این اعتقاد را در انسان ها سراغ می دهد . حتّی اقوام وحشی ای که اکنون در دورافتاده ترین نقاط قاره های امریکا و اقیانوسیه زندگی می کنند و در حقیقت ، نمونه ای از سادگی انسان های اوّلیه هستند ، وقتی افکارشان را بررسی می کنیم ، می بینیم که به وجود قوای عالی در ماورای طبیعت معتقدند و هر طایفه ای ، کیش خود را مستند به یکی از آن قوا می داند و این ، در حقیقت ، همان قول به ربوبیت است . اینان ، هر چند در تشخیص «رب» به خطا رفته اند ، لیکن اعتقاد به ذاتی دارند که سرنوشت هر چیزی به او منتهی می گردد ؛ چون این اعتقاد ، از لوازم فطرت انسانی است و فردی نیست که فاقد آن باشد ، مگر این که به خاطر شبهه ای که بر او عارض شده ، از الهام فطری اش منحرف شده باشد ، مثل کسی که خود را به خوردن سَم ، عادت داده باشد ، که هر چند طبیعتش به الهام خود ، او را تحذیر می کند ، او عادت خود را مُستَحسَن می شمارد . سپس نخستین چیزی که در بحث از معارف الهی با آن رو به رو می شویم ، آن است که منتهی شدن هر چیز را به او درمی یابیم و اقرار می کنیم که حقیقت و وجود هر چیز ، از اوست و او مالک همه چیز است ؛ چون می دانیم اگر دارای آن نباشد ، نمی تواند آن را به غیرِ خود افاضه کند ، علاوه بر این که برخی موجودات [و بلکه همه آنها] اصل حقیقتشان بر اساس احتیاج است و از نقصِ خود خبر می دهند ؛ ولی خدای متعال ، منزّه از هر حاجت و هر نقیصه ای است ؛ چرا که او مرجعِ هر چیزی است در رفع حاجت و نقیصه آن چیز . پس خدای متعال ، هم دارای مِلک (به کسر میم) است ، و هم صاحب مُلک (به ضمّ میم) ؛ یعنی همه چیز از آنِ اوست و در زیرِ فرمان اوست و این ، دارا بودنش علی الإطلاق است . پس او دارا و حکمران همه کمالاتی است که ما در عالم (از قبیل : حیات و قدرت و علم و شنوایی و بینایی و رزق و رحمت و عزّت و ...) یافته ایم و در نتیجه ، او حیّ و قادر و عالم و سمیع و بصیر است ؛ چون اگر نباشد ، ناقص است ، حال آن که نقص در او راه ندارد . همچنین ، رازق و رحیم و عزیز و محیی و مُمیت و مُبدئ و مُعید و باعث و ... است ؛ چرا که رزق دادن و رحمت و عزّت و زنده کردن و میراندن و اِبداء و اعاده و برانگیختن ، کار اوست ، و این که می گوییم او سُبّوح و قُدّوس و علی و کبیر و متعال و ... است ، منظور ما این است که هر صفت عدمی و صفت نقصی را از او نفی کنیم . این ، طریقه ساده ای است که ما در اثبات اسما و صفات برای خدای متعال می پیماییم . قرآن کریم هم ما را در این طریقه ، تصدیق نموده و در آیات بسیاری ، مُِلک (به کسر و به ضمّ میم) را به طور مطلق برای خدای متعال اثبات کرده است و چون حاجتی به ذکر آن آیات نیست ، می گذریم .

.


ص: 492

. .


ص: 493

. .


ص: 494

. .


ص: 495

. .


ص: 496

. .


ص: 497

. .


ص: 498

1 / 1أسماؤُهُ تَعبیرٌالإمام الرضا علیه السلام مِن کَلامِهِ فِی التَّوحیدِ :أَسماؤُهُ تَعبیرٌ ، وأَفعالُهُ تَفهیمٌ ، وذاتُهُ حَقیقَهٌ . (1)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الاِسمِ ما هُوَ ؟ قالَ :صِفَهٌ لِمَوصوفٍ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِکالِیَّ :فَأَسأَ لُکَ بِاسمِکَ الَّذی ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّهِ أَولِیائِکَ فَوَحَّدوکَ ، وعَرَفوکَ فَعَبَدوکَ بِحَقیقَتِکَ ، أَن تُعَرِّفَنی نَفسَکَ ؛ لِأُقِرَّ لَکَ بِرُبوبِیَّتِکَ عَلی حَقیقَهِ الإِیمانِ بِکَ ، ولا تَجعَلنی یا إِلهی مِمَّن یَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنی ، وَالحَظنی بِلَحظَهٍ مِن لَحَظاتِکَ تُنَوِّرُ بِها قَلبی بِمَعرِفَتِکَ خاصَّهً ، ومَعرِفَهِ أَولِیائِکَ ، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (3)

الکافی عن عبد الرحمن بن أبی نجران :کَتَبتُ إِلی أَبی جَعفَرٍ علیه السلام أو قُلتُ لَهُ : جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ ! نَعبُدُ الرَّحمنَ الرَّحیمَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ؟ قالَ : فَقالَ : إِنَّ مَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المُسَمّی بِالأَسماءِ أَشرَکَ وکَفَرَ وجَحَدَ ولَم یَعبُد شَیئا ، بَلِ اعبُدِ اللّهَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ، المُسَمّی بِهذِهِ الأَسماءِ دونَ الأَسماءِ ؛ إِنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (4)

.

1- .التوحید : ص 36 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 ، تحف العقول : ص 63 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
2- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 3 ، التوحید : ص 192 ح 5 ، معانی الأخبار : ص 2 ح 1 کلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 159 ح 3 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی عن نوف البکالی .
4- .الکافی : ج 1 ص 87 ح 3